تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است
سایت بیان رو باز کردم که یه مطلب کاملا متفاوت بنویسم. نمیدونم چرا صفحه ی وبلاگای به روز شده رو باز کردم. وب یه آقایی رو باز کردم که با وقاحت و پررویی هرچه تمام تر از ناقص بودن عقل زن و ... حرف زده بودن و طبق معمول به نفع خودشون همه چیزو تفسیر کرده بودن! (مار از پونه بدش میاد ...!!)
راستش نه قصد دارم بحث مذهبی راه بندازم نه بحث فمینیستی. از حوصله و اعصابم خارجه که با یه عده از آدما بحث کنم. آدمایی که توی تندروی دست داعش رو هم از پشت بستن.. فقط یادمه که توی وب قبلی یه سری سوال و شک و شبهه مطرح کرده بودم در این مورد که بنظر میرسه قوانین اسلام خیلی مردسالارانه و یک طرفست. نه اینکه من آدم مذهبی ای باشم یا اینکه همه ی زندگیم روی قوانین اسلامی بچرخه! نه واقعا.. ولی خیلی وقتا با خوندن همچون احکام و قوانینی این احساس بهم دست داد که اگه واقعا خدا تا این اندازه بی رحم و ناعادل و غیرمنصف باشه چی؟! این خیلی حس بدیه.. 
خیلیا اون موقع بهم گفتن داری باعث سست شدن ایمان ما میشی و اصلا هدفت از این سوالا چیه و ... درصورتی که من واقعا هدف بدی نداشتم. فقط سوال داشتم. همین! سوالایی که اتفاقا به جواب خیلی هاشون هم رسیدم و الان فکر کردم بی انصافیه که جواباشونو نگم.. فقط اینو بدونید که اصطلاحات و قوانین و احادیثی توی اسلام وجود داره که شاید هرگز حتی به گوش ما هم نخورده. فقیه و مجتهدایی با نظرات عادلانه وجود دارن که هرگز بهشون اجازه ی مطرح شدن داده نشده. ایراد از قانون و قانون گذاره نه اصل دین.. به یه مورد اشاره میکنم. اگر کسی دونستن بقیه موارد و یا دلیلشون واسش جالب بود، میتونه بگه تا فایلشو واسش بفرستم. 

چیزی که فکر کنم همه میدونن اینه که حق طلاق با مرده و مرد میتونه حتی بدون رضایت زن اونو طلاق بده. درعین حال بارها شنیدیم که برعکسش امکان پذیر نیست. درصورتی که توی اسلام اصطلاحی به نام خلع وجود داره که طبق اون زن میتونه بدون نیاز به رضایت مرد و حتی رای قاضی در لحظه از مرد جدا بشه که البته لازمه در ازاش مهریه ای رو که گرفته پس بده.. 

درمورد ارث، زدن زن،ازدواج موقت، مستحب بودن پوشاندن سر و گردن خانما و خیلی از مواردی که همیشه شبهه ناک بوده، جواب های کاملا قانع کننده ای وجود داره. البته، نه این توجیه ها و دلایل کودکانه ای که توی نت هست و خودشون حس میکنن خیلی هم قانع کنندست!! اگر کسی خواست، میتونه بگه تا فایلشو براش ارسال کنم. همه چیز کاملا فقیهانه و از روی آیه و حدیث اثبات شده.

پ ن 1: امیدوارم هیچ وقت قوانین عادلانه!! ی مملکت ظاهرا اسلامی!!! باعث آزارتون نشه..
پ ن 2:وزیر اطلاعات اعلام کرده 1500 نفر ایرانی قصد پیوستن به داعشو داشتن. ولی بنظر من آمار ایرانی های داعشی خیلی بیشتر از این حرفاست.
پ ن 3:کامنت یه عده هرگز تایید نمیشه و مستقیما وارد هرزنامه میشه. (حتی بعضی از این آدما همیشه کامنت موافق بودن و عالی و ... میذارن!)  بعضیا رو هم دیگه دنبال نمیکنم. دنبال دلیل خاصی هم نباشید. ما توی زندگی و حریم شخصیمون تا وقتی مزاحمتی برای کسی نداریم، موظف نیستیم به هیچ کسی برای سلیقه و انتخابمون پاسخگو باشیم. (این جمله ی آخر از محمدرضا شعبانعلی بود :دی)

یانوشکا .. ۹۵-۶-۱۰ ۲۶ ۹ ۴۲۷

یانوشکا .. ۹۵-۶-۱۰ ۲۶ ۹ ۴۲۷


رو دست خوردم! اونم بدطووور.. چند روزه دارم با خودم کلنجار میرم که به خودم بقبولونم اینا فکر و خیال بیخوده و من دارم اشتباه میکنم. ولی نمیشه.. اولین باره که شناختم از آدما تا ابن اندازه غلط از آب درومده. ریسک کردن به من نیومده! فقط امیدوارم دردسری تو راه نباشه..

رروزی چندبار باید با خودم تکرار کنم که هییییچ وقت از منطق کلیم کوتاه نیام و ریسک نکنم.هرگز!

+خدایا لطفا! ههوامو داشته باش..


پ ن:آدما چقدر غیرقابل پیش بینی و غیرقابل اعتمادن..


یانوشکا .. ۹۵-۶-۱۰ ۰ ۳۰۹

یانوشکا .. ۹۵-۶-۱۰ ۰ ۳۰۹


پی رو این پست بنظر من! اینکه بعضیا میگن من به چادرم افتخار میکنم همونقدر احمقانست که یکی بگه مثلا من به ساپورت و مانتوی جلوبازم افتخار میکنم!! نمیفهمم یه تیکه پارچه یا لباس چه افتخاری میتونه داشته باشه!

این طرز رفتار و پای بندی شما به اخلاق و انسانیته که میتونه باعث افتخار باشه نه یه تیکه پارچه ای که انقدر ادمای مختلف و با مقاصد مختلف ازش استفاده کردن که دیگه نمیتونه نماد خوبی برای صفات خوب باشه..


یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۹ ۱۰ ۱۲ ۵۳۷

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۹ ۱۰ ۱۲ ۵۳۷


این که یک سال چقدر میتونه افکار، احساسات، دغدغه ها و حتی رویاهای آدمو تغییر بده، در عین جالب بودن وحشتناکه. انقدری توی این یک سال زندگیم تغییرات اساسی داشته که از سال ها و روزای بعدم میترسم..

این روزا بیشتر از همیشه نگرانشم. بیش از اونی که نگران روزای آینده ی خودم باشم نگران اونم. کوچکترین تغییرات زندگی آدم گاهی خیلی هراس آورن. چه برسه به تغییر به این بزرگی. بیش از هرچیزی هم از خودم ناراحتم که اونقدری رفیق خوب و قابل اعتمادی نبودم که این روزا باهام حرف بزنه و اجازه بده حداقل سعی کنم حالشو خوب کنم. از روزای تنهاییش میترسم. همین الانم وسط یه عالمه دوست و آشنا و .. بنظرم تنهاست. غم و تنهاییشو میتونم توی چشماش (توی عکساش) ببینم. مثل همیشه لبخندش زیباست ولی عمق نداره. از طرفی هم خیلی واسش خوشحالم. خیلی! تو مسیری قرار گرفته که میتونه به همه ی اون چیزایی برسه که همیشه لایقش بوده ولی نشده. حس میکنم این روزا غیر از سختی مسیرش و دغدغه ی آینده، حسرت گذشته رو هم داره. ولی بنظرم در اشتباهه. چون به اون چیزایی که واقعا دلش میخواسته رسیده. چیزایی که توی زندگیش یه روزایی رویای داشتنشونو داشته.. شغلی رو داشته که مطمئنم سالای زیادی رویای زندگیش بوده، فرصت اینو داشته با کسی باشه که واقعا عاشقش بوده، کارایی رو انجام بده که دوست داشته.. و اگر الان گذشتشو دوست نداره و رویاهاش اونطوری که باید از آب درنیومده، حداقل اینه که حسرتی از گذشته نداره. مدیون خودش و قلبش نیست. الانم داره میره دنبال رویای تازش و احتمالا چیزی که لایق این همه توانایی باشه. کمتر آدمی تو زندگیش فرصت اینو پیدا میکنه که فرصت رسیدن به آرزوهاشو داشته باشه. اون الان این فرصتو داره ولی اصلا خوشحال نیست.. ولی من ایمان دارم اون سر این کره ی خاکی به چیزی فرای تصورش میرسه. حتی اگه مسیرش سخت باشه..

این روزا همش سعی میکنم روزای آیندشو واسه خودم ترسیم کنم. یه آدم احساسی با یه قلب خیلیییی مهربون.. آدمی که همینجا هم واسه پر کردن تنهاییش به هر ریسمونی چنگ میزنه، چند سال طولانی رو چطوری اون سر دنیا میگذرونه؟! روزای اولش خیلی سخته، تنها تر از همیشه میشه، پر از بغض و دلتنگی میشه. به آدمای قدیمی روی میاره. سعی میکنه از پشت تلفن و با وجود این همه فاصله روابط احساسیشو زنده کنه.. کم کم عادت میکنه. به مدل زندگیش، به دوستای جدید، به اینکه دیگه مدام دلتنگ نشه، به اینکه عزیزاشو یه گوشه ی قلبش محکم نگه داره ولی هرروز جلوی چشماش تصورشون نکنه.. کم کم وارد رابطه میشه. کم کم زندگیش شکل یه قالب جدیدو به خودش میگیره. کم کم توی اون سبک زندگی و روابط حل میشه.. و احتمالا به برنگشتن فکر میکنه.. به اینکه واسه ی همیشه بمونه یا بره یه جای بهتر..

شاید همه بتونن به نبودنش عادت کنن. ولی مامانش.. امان از دل مامانا.. قلبای مهربون و دوست داشتنیشون.. 


نمیدونم.. خودش تا حالا آیندشو این شکلی دیده؟! من هر روز تصورش میکنم. روز به روز و لحظه به لحظه ی روزایی رو که در پیش داره. خیلی سال آیندشو سعی میکنم ببینم. اینکه تو سی سالگی چه شکلی میشه؟! وقتی دکتر بشه چه شکلی میشه؟! وقتایی که مریض ویزیت میکنه.. وقتایی که تو خونش استراحت میکنه.. وقتایی که عاشق میشه.. وقتایی که تنها میشه.. وقتایی که موفق میشه.. وقتایی که سرما میخوره.. وقتی که موهاش جوگندمی بشه! خیلی چیزا.. یادم نمیاد تا حالا آینده ای از زندگی خودم ترسیم کرده باشم!


چرا دلتنگی چاره نداره؟! 


خدایا! میشه این رفیق منو محکم محکم تو بغل خودت نگه داری؟! میشه خیلییییی هواشو داشته باشی؟! میشه کاری کنی انقدری آیندش خوشگل باشه که دیگه باهات قهر نباشه، که دیگه حسرت گذشته رو نخوره؟! میشه کاری کنی یه آدم خیلیییی خوب با یه قلب خیلیییی مهربون عاشقش بشه و هوای قلب مهربونشو داشته باشه و پا به پاش بره؟! یه جوری که یادش بره یه روزی آدما دلشو شکستن.. 



+خدایا میشه لطفا نگام کنی؟!


پ ن 1: من هیچ وقت آدم احساسی یا مهربونی نبودم و نیستم. اما خب سنگ دلا هم گاهی دلتنگ میشن.. ولی هرگز اشک نمیریزن. هرگز!

پ ن 2: این روزا هم میگذره.. البته امیدوارم که بگذره!

پ ن 3:حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن..

پ ن 4: لطفا کامنت بی ربط نذارید..


یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۸ ۸ ۳۹۶

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۸ ۸ ۳۹۶


وقتی درمقابل آدما سکوت میکنید انتظار نداشته باشید خیلی معجزه وار متحول بشن و بابت سکوتتون یه عمر مدیونتون بشن!!!!

بعد از تمام توهین و بی ادبی و چرت و پرت گفتنای قاضی پور، فراکسیون زنان مجلس اعلام کردن بخاطر احترام به رای مردم ارومیه!!! سکوت میکنن. حاصلش هم میشه اینکه این بار قاضی پور به یه خبرنگار حمله کنه. باید دید بعد از سکوت دوباره، شاهکار بعدی قاضی پور چیه!!!

پ ن 1:واسم جالبه که قاضی پور همون اندازه ای که به خانم ها توهین کرده بود و چه بسا بیشترش، عملا به آقایون مجلس توهین کرده بود ولی عزیزان خم به ابروی مبارکشون نیاوردن.

پ ن 2: این توییت عالی بود: بنظرم اگه میشد شهید مطهری چندتا از کتاباشو ننویسه به جاش چند تا بچه دیگه تربیت کنه خیلی خوب میشد!


بعدا نوشت: منظور از پ ن 2 علی مطهری بود که تو این روزا تنها کسیه که دغدغش فقط مردمن.نه خوش امد هیچ شخص و گروه و حزبی..


یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۷ ۶ ۱۱ ۳۹۴

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۷ ۶ ۱۱ ۳۹۴


راستش تا چند ماه پیش واقعا درمورد خیلی از مسائل فکر میکردم که حق با منه و باید هرطوری که شده طرف مقابلو قانع کنم که من درست میگم! حاصلش میشد یه عالم بحث. از بحثای سیاسی سرکلاس گرفته تا بحثای فمینیستی تو جمع دوستانه. واقعا هم حاصلی جز اعصاب خوردی نداشت. ولی الان اصلا مثل قبل فکر نمیکنم. اولا بنظرم معیارا و سبک و محیط زندگی و خانوادگی آدما و شرایط زندگی و طرز تفکرشون به قدری متفاوته که هرگز نمیشه نظر هیچ کسی رو تغییر داد. درحقیقت توی بحثا فقط هرکسی مدام حرف و نظر خودشو تکرار میکنه بدون اینکه نظر طرف مقابل اهمیتی داشته باشه. و از طرف دیگه. همه چیز کاملا نسبیه. بنظرم توی دوره ای که الان داریم زندگی میکنیم حتی نمیتونیم معیاری واسه ی خوبی و بدی مشخص کنیم. حتی و حتی موضوعی مثل خیانت از دید یه عده نه تنها منفی نیست بلکه مثبت هم هست. هرکسی معیارا و اصول خاص خودشو داره و طبق اون همه ی مفاهیم واسش تعریف میشن. و اینکه خب اگه قرار باشه همه ی آدما مثل هم باشن و مثل هم فکر و رفتار کنن که اصلا شدنی نیست. ما نهایتا میتونیم آدمای شبیه به خودمون رو پیدا کنیم (که البته بازم تفاوتایی بینمون وجود داره) و سعی کنیم با اون آدما بیش از دیگران معاشرت داشته باشیم. خوبه که به نظر دیگران احترام بذاریم ولی احترام لزوما به معنای موافق بودن نیست و اینکه اگر خیلیییی روشن فکریم به عقایدشون با دقت فکر کنیم و اگر جنبه هایی داره که از نظرمون درست و منطقیه بپذیریمش.

تا چندماه پیش حتی اختلاف نظرای جزئی ای که توی فضای دوستانمون وجود داشت واقعا واسم عذاب آور بود. ولی بنظرم الان خیلی همه چیز خوبه. یه جمع دوستانه ی کوچیک داریم که بنظرم جز توی یه سری مسائل، هیییییچ نکته ی مشترک دیگه ای با هم نداریم. از آدم مذهبی گرفته تا آتئیست هم بینمون وجود داره. ولی همدیگرو همینطور که هستیم پذیرفتیم. با وجود همه ی اختلاف نظرا و اختلاف سبک زندگیمون. و اینکه یاد گرفتیم به حریم و عقاید همدیگه احترام بذاریم..

هنوز هم نمیتونم بگم صد در صد به این نقطه ی ایده آل رسیدم ولی قطعا با چندماه پیش خیلی فاصله گرفتم. شاید اسمش حذف صورت مسئله باشه ولی خبرگذاری های آزاردهنده رو چک نمیکنم، پیجایی که دوست ندارمو آنفالو میکنم و ... به همین راحتی.

فقط اینکه من اینجا هرچیزی رو که به ذهنم میرسه مینویسم چون بار ذهنیمو سبک میکنه. هرچند مسائل خیلی پیش پا افتاده ای باشه پس قطعا خیلی سلیقه ایه. اگر اینجا از خوب یا بد بودن چیزی حرف میزنم صرفا بر اساس معیارای شخصیمه پس نه حکم کلیه و نه صرفا درست.


دو مورد از اون نکاتی که امروز با تلاش زیاد سعی کردم ساده از کنارشون رد بشم و بپذیرم که اینا همش اختلاف سلیقه و سبک زندگیه و من اجازه ندارم کسی رو قضاوت کنم.

چندجا دیدم خانما کامنت گذاشته بودن که کار کردن و پول درآوردن صرفا وظیفه ی همسرمه. چون من کلفت و نوکر و خدمتکار نیستم که بخوام برم کار کنم. با لطافت زنانم سازگار نیست. من فقط باید اون پولا رو خرج کنم و کلاسای مختلف برم. ( چندجا نظرات این مدلی دیدم. و البته از سن 18 سال بود تا سی و چند سال)

توی یه کانال جامعه شناسی دیدم که یه آقایی (از جامعه ی آماری همون جامعه شناس) گفته بودن که اینکه روابط خارج از ازدواج دارن یه لطف در حق همسرشونه. چون به هرحال ایشون تنوع طلبن ولی اینکه با خانمای دیگه ای رابطه برقرار میکنن باعث ارضا نیازشون و پای بندیشون به خانواده و زندگی مشترکشون میشه. و حس میکردن دارن در حق همسرشون لطف میکنن. البته، چندین بار تاکید کرده بودن که اصلا به همسرشون حق چنین کاری رو نمیدن. در حقیقت فقط ایشون مجازن که پایه های زندگیشونو مستحکم کنن!

خونسرد باشید.. اینا فقط اختلاف سلیقست! بازم هست ولی ترجیح میدم به همین دو نمونه اکتفا کنم..



یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۴ ۱۴ ۸ ۵۱۴

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۴ ۱۴ ۸ ۵۱۴


اول یه توضیح کوچولو درمورد پست قبل: من کاملا جدی گفتم و خیلی خیلی هم روی این جزئیات حساسم. ادما ممکنه توی خیلی کارا و رفتارا تظاهر کنن، ولی غذا خوردن کاریه که ناخوداگاه خیلی از عادت های ادمو مشخص میکنه. اونی که موقع غذا خوردن دهنش صدا بده یا دهنش کاملا بسته نباشه از نظر من حکم تیر داره!!! علاوه بر اون خیلی نکات ریزی که میشه توی غذاخوردن یه ادم فهمید مهمه. تربیت و شخصیت خانوادگیش اونجا مشخص میشه. سرعت غذاخوردنش، اندازه ی لقمه هاش، چطوری وسط غذا حرف میزنه، چقدر تمیز و مرتب غذا میخوره.. ضمنا اینا همش وقتی ارزش داره که ادا نباشه، واقعی باشه که البته تشخیصش خیلی راحته.

نکته ی دوم: یکی از راه هایی که میشه باهاش یه نفرو شناخت نگاه کردن به کفشاشه! کسی که کفشاش تمیز نباشه یا مثلا خاکی باشه نشون میده که واقعا ادم بی نظم و نامرتبیه. حتی اگه کفشاش گرونترین کفشای ممکن باشه!

پ ن 1: پسری که کفش کالج بپوشه، اونم بدون جوراب!!، خدا هم ازش تکلیف نمیخواد!!این یه مورد چیزیه که من دیدم دوستای نزدیکم هم روش خیلی حساسن.

پ ن 2: آدما قد و قیافه و خانواده و وضع مالی خانوادشون به انتخاب خودشون نیست. پس کوته فکریه که از روی اونا قضاوتشون کنیم. ولی درعوض رفتار و شخصیت و اخلاق و نظم شخصیشون خیلی مهمه.

پ ن 3: آدما رو از روی کلماتشون نمیشه شناخت. چون ممکنه تظاهر به چیزی بکنن که نیستن. ولی میشه اونا رو از روی لحن و احساس پشت کلماتشون و رفتارای غیرارادیشون شناخت.


یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۳ ۱۹ ۸ ۵۳۰

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۳ ۱۹ ۸ ۵۳۰


بنظرم یکی از راه هایی که میشه باهاش یه نفرو شناخت، اینه که باهاش بری رستوران و یه غذای سخت بخوری! هرچقدر هم بخواد حفظ ظاهر کنه، خیلی از عادت هاش مشخص میشه..


یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۲ ۱۳ ۶ ۴۲۷

یانوشکا .. ۹۵-۶-۰۲ ۱۳ ۶ ۴۲۷


۱ ۲ ۳