1. این مدت مناسبتای مختلفی داشت. روز دانشجو و روز خشونت علیه زنان. راستش من با همه ی رادیکالی بودنم نه پروفایلمو نارنجی کردم نه پست خاصی در این مورد گذاشتم. مگه توی همه ی روزایی که به اسم یه مناسبت خاص گذاشتیم چه اتفاقی افتاد که الان بیفته؟! مگه غیر از اینه که فمینیست بودن تبدیل شده یا به ژست روشن فکری (نه خود روشن فکری!) یا به فحش! مگه اونایی که میگن وضع خانوما خیلیییی هم خوبه، با این حرفا، هرچقدر هم که حرفای خوب و منطقی ای باشه، نظرشون عوض میشه؟! معلومه که نه.. گور بابای دعواهای جنسیتی، دعواهای سیاسی، اینکه فلان چیز خوبه و اون یکی بد.. چندبار تا حالا اینا نتیجه داده یا مگه تا حالا چند نفر وجود داشتن که حاضر بشن از موضعشون کوتاه بیان و حرف طرف مقابلو بپذیرن که این همه کل کل میکنیم؟! چرا خودمونو واسه بحثای بی نتیجه خسته و فرسوده کنیم؟! مگه غیر از اینه که توی همین اوایل دهه ی سوم زندگیمون به قدر کافی فرسوده شدیم؟! اونجوری که فکر میکنیم درسته زندگی و رفتار کنیم..
2. این روزا حس میکنم به قدر کافی روح و ذهنم فرسوده شده که نخوام بیش از این بهش دامن بزنم.. خیلی ساده از کنار همه چیز میگذرم. آدمایی که حضورشون باعث به هم ریختن ذهنم میشه، پیجا و وبلاگایی که خوندن و دیدنشون فقط خودآزاریه، کتابا و فیلمایی که خوندن و دیدنشون توهین به شعور آدمه.
3. بیخیال همه ی آدمایی که دوسمون نداشتن و ساده از کنارمون گذشتن.. حواسمون به آدمای خوب و مهربون زندگیمون باشه. آدمایی که خیلی ساده و بی توقع یه گوشه ی زندگیمون هستن و واقعا دوسمون دارن. اینارو نباید ساده از کنارشون رد شد و ساده از دستشون داد..
4. یه چیزی هست که معمولا آدما توی سنای بالاتر بهش میرسن ولی من الان بهش رسیدم. توی یه سنی آدم مثلا عاشق آدمای کتابخون میشه. یا مثلا اونایی که دستی به قلم دارن، اونایی که ژست روشن فکری میان(واقعا روشن فکر نیستن)، تئوری و نظریه های خاص میدن و درمورد هرچیزی یه حرفی واسه زدن دارن، یا مثلا یه تفکر سیاسی یا عقیده ی خاصی دارن.. ولی یکم که میگذره، یکم که بهشون نزدیک میشی، یکم که دقیق تر به زندگی هاشون نگاه میکنی میبینی که همش پوچ و توخالیه. حالت بد میشه از آدمایی که فقط ادعای توخالین و حتی خودشونم به تئوری ها و نظریه های خودشون پای بند نیستن. بعد یهو میبنی که دلت فقط آدمای صاف و ساده و مهربونی میخواد که شاید خیلی قشنگ حرف نزنن، شاید خیلی شیک و چشم مردم درار!! نباشن ولی انقدری قلب بزرگ و مهربونی دارن که نمیشه دوسشون نداشت. آدمایی که همیشه و در هر حالی کنارتن و هواتو دارن. همیشه یه گوشه ی زندگیت هستن و مراقبتن، حتی اگه تو حواست بهشون نباشه! آدمایی که کوچکترین جزئیاتتو بخاطر میسپرن، نه واسه اینکه مدام بهشون یاداوری میکنی، چون واقعا واسشون مهمی. بعد میبنی ترجیح میدی کنار آدمایی باشی که همیشه هستن و دلت میتونه بهشون گرم باشه، نه آدمایی که شاید دورنماشون خیلی جذاب باشه ولی یه روز هستن و صد روز نیستن. آدمایی که فقط وقت تنهایی میخوانت.. قبلنا گفته بودم که پول و قیافه و ... ملاک دوست داشتنمون نباشه. الان فکر میکنم حتی کتابخون بودن و روشن فکر بودن هم خیلی ملاکای خوبی نیستن. هیچ کدومشون لزوما نشون دهنده ی درک و شعور نیستن. به قلب آدما نگاه کنیم..
5.یادم بمونه که یه پستی در ارتباط با این پست بذارم! فعلا فقط اینو بگم که خیلی باهاش موافقم..
6.پایانترما از هفته ی دیگه شروع میشن :-/ البته فعلا عملیا هستن.. ولی خب دیگه همین یه هفته ای هم که بین میانترما و پایانترمامون فاصله افتاد، از سرمون زیاده لابد!!!
7.زندگی خودش به قدر کافی سخت هست. واسه خودمون سخت ترش نکنیم.. انقدر خودازاری نکنیم..
8.امیدوارم اشتباه نکرده باشم :-)
9. #گفتی نظر خطاست.. تو دل میبری رواست؟!