شاید اگر یه سال پیش بود یا حتی چند ماه پیش، این انتظار ازم میرفت که این وبو هم بی هوا مثل قبلیا حذف کنم یا مثلا یه شب که به سرم میزنه یهو بیفتم به جون وبلاگ و تلگرام و .. همه رو حذف کنم. ولی یه مدتی میشه که دیگه خیلی رفتارای شتاب زده و احساسی ندارم. این که گفتم میخوام اینجارو حذف کنم منظورم این بود که احتمالا اینجا دیگه آپ نمیشه. اولش که اینجارو میساختم، دلم میخواست شبیه "روگا"یی باشه که فیلتر شد. هرچند دیگه نمیتونم اون مدلی بنویسم. به مرور اینجا تبدیل شد به دفتر خاطرات و روزمره نویسی های من! اون روز داشتم به این فکر میکردم که حس خوبی به این ندارم که انقدر احساسات و روزمرگی هام عمومی باشه. یه لحظه حس کردم که با دستای خودم حریم خصوصیم رو از بین بردم. وقتی آدم شخصی نویسی میکنه نوشته هاش معمولا سه جور دنبال کننده داره. یه گروه که دوستای همیشگی ای هستن که حضورشون واااااقعا باعث خوشحالی و یه عالمه حال خوبه. آدمایی که انصافا از خیلییییییی رفیقای واقعی بهتر و عزیزترن. یه گروه هم گاهی و گذرا از سر سرگرمی میخونن. میمونه گروه سوم. گروهی که از سر کنجکاوی دنبال میکنن. آدمایی که خیلی وقتا نسبت به اون بلاگر اصلا هم حس خوبی ندارن.اما زندگی دیگران واسشون عین مثلا رمان میمونه که میخوان ببینن حالا بعدش چی میشه. یا مثلا این دختره ی پرروی مغرور فخرفروش دیگه چی کار کرده و کجای زندگیش زمین خورده که ما یه نفس راحت بکشیم. اینا دقیقا همونایین که با اکانت فیک آدمو فالو میکنن و فقط همیشه مشاهده گرن! این گروه سوم اصلا حس خوبی بهم نمیدن..
نکته ی بعدی اینکه حس خوبی به یه سری وبلاگا ندارم.مثلا وقتی طرف میاد کلللللیییییییی از خودش و خانوادش و سطح تحصیلات و شعور نداشتش و ... تعریف میده.بعد یه عده فن 15، 16 ساله هم داره که مدام میان زیر پستاش مینویسن که وااای تو چقدر خوبی و ماهی و کاش من مثل تو بشم و ... داشتم به همینا فکر میکردم که طبق معمول اول انگشت اتهامو به سمت خودم گرفتم که خب منم یه جورایی دارم همینطوری مینویسم دیگه. اینکه وقتی شخصی نویسی میکنی تهش همینه.
و اینکه ازین مدل فخرفروشی های مجازی عمیقا حالم بد میشه.ازین اداهایی که واااااای من چقدر دختر خوب و با شعوریم.من چقدر کتاب خونم! من چقدر درکم بالاست. چقدر پرتلاشم. چقدر نجیب و پاکدامن و ...!!!! (بنظرم نجیب میتونه جز فحشای خیلی رکیک دسته بندی بشه!) چقدر زیبا و جذاب و ... به همون اندازه هم حالم از شو آف های کتاب بد میشه. طرف سالی یه بار کتاب دست میگیره. صد مدل عکس با فنجون قهوه و کتاب و ... میگیره که به خیال خودش با شعوری و با سوادیشو توی حلق دیگران کنه!
خلاصه اینکه اینا باعث شد حس خوبی نسبت به نوشتن توی فضای عمومی نداشته باشم. ترجیح میدم اگه هم قراره بنویسم یه جایی بی سر و صدا فقط واسه ی خودم بنویسم. اینجا هم یه عالمه دوستای خوب دارم که اصلا دلم نمیخواد از دستشون بدم. اینستا، تلگرام یا هرجای دیگه ای که بگید، من دلم میخواد این دوستیای جذابو ادامه بدم.. و قطعا وب همه رو همچنان میخونم.
واقعا نمیدونم دوباره اینجا پست میذارم یا نه. بستگی به احساسم توی اون روز و لحظه داره. ولی به هرحال اینجارو حذف نمیکنم. اینجا میمونه ولی شاید توی سکوت.. اکانت گودریدز و اینستامو اینجا میذارم. توی گودریدز نظراتمو کامل تر از وب کتاب میذارم. چون اونجا دستم بازتره. و درمورد اینستا هم، پیجم شخصیه. اگر کسی رو نشناسم اکسپت نمیکنم. باید توی دایرکت خودتونو معرفی کنید. و البته اکانتای فیک یا بدون اسم و با عکس گل و بلبل، قطعا اکسپت نمیشن. اخیرا شصت هفتاد نفری رو به همین دلیل بلاک آنبلاک کردم،حتی خیلی از هم کلاسی ها رو.
www.goodreads.com/paria75
www.instagram.com/paria.m75
رفقای بلاگر، خیلی دوستتون دارم :-*
نظرات (۱۶)
محبوبه !!
شنبه ۱۱ دی ۹۵ , ۱۳:۴۴سیب سبز
جمعه ۱۰ دی ۹۵ , ۱۳:۴۲یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۱۴:۳۷دلقــ ــک
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۲۲:۵۸سلام عزیرم حالت خوبه ؟؟ :)
یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۴۸لیمو
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۲۰:۴۴یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۴۸Mr. Beautiful Mind
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۹:۰۹یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۴۷بای پولار
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۹:۰۱اول از همه اینکه این رفتارای احساسی و شتاب زده رو خوب اومدی. یادمه هم سن و سال تو که بودم خیلی خیلی آدم معقولی تشریف داشتم ولی چهار پنج سال بعد یهو یه دیوونه ی احساسی با کلی رفتارای مسخره شدم که تا همین اواخر هم ادامه داشت.
این مدتی هم که باهات دوست بودم در عقلانیت و شعور بالات چیزی کم نذاشتی و همیشه تحسینت می کنم. و خوشحالم با کسی معاشرت دارم که برخلاف خیلی کوچیک تر بودنش از خیلی جهات می تونم ازش چیز یاد بگیرم.
دنبال کننده ها رو هم خیلی خوب و دقیق دسته بندی کردی. راست می گی این گروه سوم واقعا غیر قابل فهم هستن و منم اصلا درکی ازشون ندارم...
منم الان دیگه کلی از وبلاگ ها رو دنبال نمی کنم و فقط دایره ی رفاقتم رو محدود کردم به دوستان صمیمی و نزدیکم و چند تا وبلاگی که یه حس هایی خوبی از خوندنشون بهم دست می ده. برا همین دیگه اذیت نمی شم. اتفاقا اینجوری بهتر می تونم وقت بذارم برا رفقام و دوست بهتری باشم براشون. پس کاش تو هم همین کار رو می کردی.
آخه این جوری تو به اون دنبال کننده های فضول بیشتر اهمیت می دی و دوستای همیشگیت رو به خاطر اونا قربانی می کنی. که خیلی بی رحمیه تر و خشک رو با هم بسوزونی.
من توی اینستاگرام هم دارمت ولی خودت می دونی که اونجا فضاش کلی فرق می کنه با اینجا و دیگه از نوشته ها و متن هات خبری نیست برامون...
در هر حال خیلی ناراحتم. خیلی... من کلا چندتا دوست دارم اینجا اگه اونا هم بخوان برن و کم کار بشن که دیگه چه فایده...
یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۴۶معلوم الحال
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۸:۳۱یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۲۱مژگان
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۷:۱۴یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۷:۲۴مه شید
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۷:۰۶یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۷:۰۸مژگان
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۶:۴۴یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۷:۰۸x
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۵۷یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۷:۰۸pary darya
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۳۱یانوشکا ..
۱۰ دی ۹۵، ۰۹:۱۹مه شید
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۱۳یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۴:۱۵pary darya
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۰۷یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۴:۱۵pary darya
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۰۷یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۴:۱۴pary darya
پنجشنبه ۹ دی ۹۵ , ۱۴:۰۳یانوشکا ..
۹ دی ۹۵، ۱۴:۰۵