زن ها همیشه مادرند و مردها بچه... مثلا فرهاد، مجنون، پادشاه، شاعر، من، هر کس که باشد همیشه دلش می خواهد یک زن در زندگیش باشد که مدام بهش رسیدگی کند و مراقبش باشد. می گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده، اما پشت سر هیچ زنی، هرگز مردی نیست.
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم،چرا یادم به وسعت همه ی تاریخ است؟چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم....
گفت:"میدانی اولین بوسه جهان چطور کشف شد؟"
گفت در زمان های بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند.مرد دست هایش به کار بود،تکه نخی را با دندان کند،به زنش گفت بیا این را از لبم بردار و بینداز.زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود.آمد که نخ را از لب های مرد بردارد،دید دستش بند است،گفت چکار کنم.ناچار با لب برداشت،شیرین بود.ادامه دادند...
وقتی خدا می خواست تو را بسازد ، چه حال خوشی داشت ، چه حوصله ای ! این موها ، این چشم ها .... خودت می فهمی ؟ من همه این ها را دوست دارم .
کارم از تکیه گذشته . دلم می خواهد توی بغلت بمیرم .
بچه که بودم خیال میکردم همه چیز مال من است، دنیا را آفریده اند که من سرم گرم باشد، آسمان، زمین، پدر، مادر، درخت ها، اسب ها، کالسکه ها و حتی ان گنجشک ها برای سرگرمی من به وجود آمده اند. بعدها یکی یکی همه چیز را ازم گرفتند. مایعی در رگ هام جاری بود که میگفت این مال شما نیست، راحت باشید. پسری که عاشق کبوتر ها و خرگوش ها بود، خودش را به درختی دار زد. چرا؟ مادر گفت بماند برای بعد. کاش تولد من هم می ماند برای بعد، به کجای دنیا بر میخورد؟
گاهی احساس می کردم دنیا بر اساس عقل و منطق مردانه می گردد که مردها شوهر زن ها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بی اراده که همه جرئت و شهامتش را می کشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقه مهمی بود و مرد باید برنده می شد.اما نمی دانم آیا خدا این جور تقدیر کرده بود، یا من بداقبال بودم؟ این چیزها را من هرگز نفهمیدم.
اینا یه بخش هایی از کتاب "سال بلوا" عباس معروفی بود. به جرئت میتونم بگم جز بهترین کتاباییه که خوندم. عباس معروفی انصافا فوق العاده مینویسه.. این کتابو برای چندمین بار خوندم. قاعدتا اینا رو باید توی اون وب مینوشتم ولی انقدر بنظرم زیبان که جاشون همینجاست :-)
پ ن: به قول آوا بانو: چه خوب بود اگر یادم در خاطری جاری بود.. (هرکسی.. شخصش مهم نیست. مهم اینه که کسی قلبا به یادت باشه..)
بعدا نوشت: بخدا من نه عاشقم نه شکست عشقی خوردم و نه با کسی رابطه ی خاصی دارم. لطفا و لطفا سناریو نسازید و کامنت این مدلی هم نذارید چون قطعا جاش توی هرزنامست!
نظرات (۷)
یک نویسنده
شنبه ۱۷ مهر ۹۵ , ۲۱:۳۲یانوشکا ..
۱۸ مهر ۹۵، ۱۷:۱۹مژگان
پنجشنبه ۱ مهر ۹۵ , ۲۰:۰۰یانوشکا ..
۱ مهر ۹۵، ۲۰:۳۰مژگان
چهارشنبه ۳۱ شهریور ۹۵ , ۰۹:۳۴یانوشکا ..
۳۱ شهریور ۹۵، ۱۴:۰۴ستــ ـاره
جمعه ۲۶ شهریور ۹۵ , ۱۵:۲۵یانوشکا ..
۲۶ شهریور ۹۵، ۱۵:۳۶مــیـمـ
جمعه ۲۶ شهریور ۹۵ , ۱۴:۵۸یانوشکا ..
۲۶ شهریور ۹۵، ۱۴:۵۸مه شید
جمعه ۲۶ شهریور ۹۵ , ۱۴:۵۰یانوشکا ..
۲۶ شهریور ۹۵، ۱۴:۵۴ZaHrA ...
جمعه ۲۶ شهریور ۹۵ , ۱۴:۴۱یانوشکا ..
۲۶ شهریور ۹۵، ۱۴:۴۵