تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


یه عالمه درس و کار دارم ولی به خودم قول دادم حداقل هفته ای یه دونه کتابو بخونم. وسط این همه دغدغه و مشغله این تنها کاریه که قلبا بهم حس خوبی میده. کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم که توی وب کتاب کامل توضیحش دادم، با همیشه متفاوت و خیلی زیبا بود. برداشت های شخصیم رو ازش مینویسم..

یه دختری توی دبیرستانمون بود که از ما کوچیکتر بود. درس خیلی خوب و معدل بیست داشت. خیلی ریزه میزه و بیبی فیس و ساده بود. یه جورایی منو واسه ی دیگران تداعی میکرد. یه جورایی همه ما رو شبیه هم میدونستن! با این تفاوت که اون برخلاف من خوشگل بود.. بهمن ماه توی دانشگاه دیدمش که رتبش خیلی خوب نشده بود و پرستاری قبول شده بود. بهمن ماه هم ترم یک بود. یه مدت بعد توی تلگرام عکس پروفایلشو دیدم که ظاهرا ازدواج کرده! (توی 18 سالگی) چند هفته ی پیش توی مسیر دانشگاه دیدمش. ابروهای باریک و موهای زررررد! شده و آرایش و حلقه ای که مدام باهاش توی دستش بازی میکرد و خیلی اصرار داشت توی چشم دیگران فرو کنه!

هفته ی پیش خبردار شدیم یکی از پسرای دانشکده ی خودمون ازدواج کرده. اونم توی نوزده سالگی!!!!

پارسال توی جشن علوم پایه ی بچه های ورودی 92 اعلام شد دوازده تاشون قبل از علوم پایه با هم ازدواج کردن!! 

کم ندیدم دانشجوهای پزشکی و دندونی که توی دوران دانشجویی با هم ازدواج کردن. اگر اونایی رو که صرفا به نیت ازدواج دانشگاه میانو فاکتور بگیریم، خیلی هستن کسایی که اتفاقا به نیت درس میان دانشگاه. همیشه قوی عمل میکنن و تو فکر تخصص و هیئت علمی شدن و ... هستن. اما یه جایی عاشق یه نفر میشن و برنامه ی زندگیشون به طور کلی تغییر میکنه. اونایی که اتفاقا اولش فکر میکنن که درکنار همدیگه میتونن بهتر پیشرفت کنن و وقتی هم رشته ای هستن و همدیگه رو درک میکنن پس میشه ازدواج کرد و همه چیزو با هم داشت! اما همینکه ازدواج میکنن به قدری دغدغه های جدید پیدا میکنن و مسائل و مشکلات جدید سر راهشون قرار میگیره که مسیر زندگیشون به طور کلی تغییر میکنه. و البته این وسط بیشتر از همه این خانوما هستن که درمعرض آسیب قرار میگیرن. کم ندیدم دختر و پسرای پزشکی که با هم ازدواج کردن و خانم انقدری درگیر مسائل زندگی و خانه داری و بچه داری شده که دیگه به تخصص فکر هم نکرده. یا از طرف دیگه نردبون پیش رفت همسرش شده. یه تنه بار زندگی رو به دوش کشیده و همسرش رو تماشا کرده که متخصص شده و روز به روز پیشرفت کرده.

عشق خیلی خوب و جذاب و دوست داشتنیه ولی قطعا ابدی نیست. هرچقدر هم که واقعی و محکم باشه، حتی اگه در طول سال های زندگی از بین نره حداقل کمرنگ میشه. و احتمالا هرکسی یه جایی برمیگرده و به عقب نگاه میکنه و فکر میکنه که این عشق ارزش اون چیزایی رو که بخاطرش از دست داده رو داشته یا نه.. شخصا فکر میکنم بهتره که آدم به اونی که دوسش داره نرسه و همیشه توی ذهنش یه عشق جذاب و نوستالژیک داشته باشه. تا اینکه بهش برسه و فکر کنه اشتباه کرده و به این نتیجه برسه که شاید هرگز عشقی نبوده. شاید فقط یه حس گذرا بوده که زیادی جدیش گرفته و بخاطرش آیندشو زیر سوال برده و فقط یه عمر حسرت برای خودش خریده..

عمیقا اعتقاد دارم که پدر و مادرایی که توی زندگی هاشون حسرتای بزرگ و اهداف محقق نشده دارن هرگز پدر و مادرای خوبی نمیشن.. مادرایی که به جبر خونه دار شدن.. مادرایی که واسه بچه هاشون نهایت فداکاری رو میکنن و اونا رو توی رفاه بزرگ میکنن، اما همیشه توی حسرت این هستن که لیاقتشون بیش از توی خونه موندن و غذا درست کردن بوده.. که این حقشون نیست. دقیقا مثل مادری که توی داستان این کتاب بود. مادرایی که تلاش میکنن حالا که خودشون نتونستن به اون اهداف برسن، باید هرطوری که شده بچه هاشونو توی اون مسیر قرار بدن و علایق خودشونو به بچه هاشون تحمیل میکنن. و از طرف دیگه بچه هایی که یه عمر حسرت خوردن مادرشون و فداکاری هاشو دیدن و فکر میکنن تنها راه جبران عمر از دست رفته ی مادرشون و جبران حسرت ها و فداکاری هاش اینه که هرچیزی که گفت بی چون و چرا بپذیرن. بدون توجه به علایق و اهداف شخصیشون. و این چرخه ی بیماری که نسل در نسل ادامه پیدا میکنه و همه رو به تباهی میکشه..

اول به خودم میگم: هییییییچ آدمی توی این دنیا لایق این نیست که به خاطرش از اهداف بزرگمون دست بکشیم. هیچ آدمی تا حالا از عاشقی نمرده! پس بخاطر احساسات زودگذرمون زندگیمونو به تباهی نکشیم و از خواسته هامون دست نکشیم. حسرت اهداف ناکام عین خوره به جون زندگیمون میفته و حتی عشقمونو هم به گند میکشه.. پس نذاریم عشقمون اینطوری زیر سوال بره. فکر کنم بهتره عشق و مالکیت رو از هم جدا کنیم..

همه ی اینارو گفتم. ولی خودم خوب میدونم که گفتن اینا آسونه ولی اینکه توی موقعیت انتخاب یکی از این دو راه قرار بگیری و اونی که درسته رو انتخاب کنی کار سختیه. اینکه حاضر بشی از اون آدمی که دوسش داری بگذری. هم به خاطر خودت و هم به خاطر خودش. برخلاف نظر خیلیا بنظرم گذشتن از اون آدم به خاطر هدف های بزرگتر اصلا خودخواهی نیست. چون احتمالا سال های بعد، اون اولین نفریه که انگشت اتهام به طرفش دراز میشه که راه موفقیتتونو سد کرده. توی زندگی های مشترک، زندگی دو نفر با هم به گند کشیده میشه! 

دهه پنجاهی ها و قبل تر اگر هم زود ازدواج کردن، اکثرا نه به انتخاب خودشون که به خاطر جبر خانواده و جامعه بود. اما این روزا اطرافمون پره از دهه هفتادی های متاهل. دهه هفتادی هایی که اتفاقا به انتخاب خودشون و بخاطر عشق ازدواج کردن. و البته زندگی هایی که الان دارن کج دار و مریز سپری میشن.. واقعا نمیتونم آدمایی رو که توی سن های پایین ازدواج میکننو درک کنم. آدمایی که هرگز به درک خوبی از زندگی نرسیدن و دارن نسل های بعدو هم همینقدر سطحی و خاله زنکی تربیت میکنن. با دغدغه های سطحی و بدون تفکر عمیق و رفتار سنجیده..

یانوشکا .. ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۳ ۲۵ ۴ ۶۲۷

نظرات (۲۵)

  • یک نویسنده
    جمعه ۲۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۴۶
    حق دارید باور نداشته باشی. چون به ندرت وجود داره. افرادی وجود دارند که تمام جنبه ی زندگیشون روبراست. هم تخصص دارن و هم زندگی مشترک موفق. 
    ولی به نظرم وقتی باور نداشته باشید بعیده که در زندگی رخ بده.

    از شما دعوت می کنم به وبلاگم تشریف بیارید و موسیقی ایی که در پست جدیدم قرار دادم گوش کنید. 
  • یک نویسنده
    جمعه ۲۳ مهر ۹۵ , ۱۰:۳۱
    عشق وقتی واقعی باشه بر اثر گذشت زمان کمرنگ نمیشه، بلکه عمیقتر میشه. حرفهای مختلفی برای این پست شما دارم اما به علت جراحی چشم فعلا نمی تونم بیش از این بنویسم. تا بعد...
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۲۳ مهر ۹۵، ۱۳:۳۵
      عشق واقعی؟! باورش ندارم..
  • مژگان
    پنجشنبه ۲۲ مهر ۹۵ , ۲۳:۰۶
    سلام...
    خیلی خیلی موافقم...
    بنظر من ازدواج نکردن خیلی خیلی بهتر از اینه که باهر شرایطی و با هرکسی ک بود بسازی...
    اگه ازدواج مانع پیشرفت شه ازدواج نیست از دست دادن همون نیمی هست ک آدم هست و فکر می کردی حالا با ازدواج کامل میشدی ولی خودتم از دست دادی...
    من ک ب هیچ عنوان نمیتونم و نمیخوامم اینجوری شه تا الانم خدارتشکر ک اتفاق نیفتاده و امیدوارمم اینجوری برام پیش نیاد ک ب جای کامل شدن همون نیمه ی خودمم ببازم و پشیمون بشم...
    واقعا زندگی کردن تو این دوره خیلی سخت شده...
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۲۳ مهر ۹۵، ۰۷:۵۸
      اره واقعا.من با حرفات خیلی موافقم :-)
  • معلوم الحال
    سه شنبه ۲۰ مهر ۹۵ , ۱۸:۰۷
    عذر میخوام :-(
    دست خودم نیست! سعی میکنم دیگه تکررار نشه
  • رشته خیال
    سه شنبه ۲۰ مهر ۹۵ , ۰۱:۰۰
    تا حدی مخالفم ، زندگی این نیست درس بخونید کنکور بدید و ...و ...و  ....پیشرفت پشت هم بعد به جایی میرسید که شور اشتیاقی واسه تشکیل خانواده ندارید...هدف زندگی چیه؟!
    از طرفی هر  ازدواج عاقلانه واقعا نصف دین دو طرفو کامل میکنه و همین طور جامعه رو بهتر میکنه...
    مشکل ازدواج به سن نیست به عاقلانه نبودنشه ممکنه یکی توی ده سالگی به بلوغ فکری برسه ممکنه یکی اصلا نرسه..
    از طرفی امروزه وقتی سن جوونی میره بالا با این رویکرد جامعه هرچقدر هم سعی کنه باز هم خود به خود با یکی دوست میشه در حالی که خانواده ش چیزی نمیدونن...کسی که به خانواده ش خیانت میکنه فردا به همسرش هم میکنه...
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۲۰ مهر ۹۵، ۱۰:۳۵
      تعریف من و شما از موفقیت و خوشبختی هیچ شباهتی با هم نداره..
  • الناز
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۲۳:۴۰
    :۱. آقای دکتر من بدون ساناز نمیتونم،حال خوبی ندارم. فقط گفتم در جریان باشین. واقعا نمیتونم. آزرده شده وجودم. افسرده شدم، امیدوارم بهم برسیم هرچه  زودتر. چون واقعا بی معنیه زندگی واسم. اصلا نمیتونم ببینم که نباشه تو زندگیم. لطفا حلش کنید اقای دکتر.
    اقای دکتر سانازو دوسش دارم .ازتون خواهش میکنم ما رو بهم برسونید بدون ساناز نمیتونم. من اونو زن خودم میدونستم همیشه. خواهش میکنم به فکر منم باشید. خواهش میکنم ازتون.
    ۲. داستان سامان و ساناز از معماهای تکراری اما سختی‌ست که روزانه با آن مواجهم. پسر دختری که همدیگر را دوست دارند اما من چندان مطمئن نیستم که به درد هم بخورند.
    ۳. قصه‌ها، فیلم‌ها، ترانه‌ها، آهنگ‌ها و داستانها برای سالیان سال ساخته شده‌اند تا فانتزی‌های ذهنی انسان را - حتی اگر چندان منطبق بر واقعیت نباشد - ارضا کنند. چنین رویکرد به علت جذابیتهایی که به وجود می‌آورد بسیار شیرین و لذت بخش است و من از آن استقبال می‌کنم. اما جایی نگران می‌شوم که ما دچار نوعی
    Misunderstanding
    یا بدفهمی تاریخی هستیم. ما قصه‌ها و ترانه‌ها را باور می‌کنیم حتی اگر دور از واقعیت باشد. حقیقت این است که در ازدواج
    «ای که تویی همه کسم
    بی تو می گیره نفسم
    اگه تو رو داشته باشم
    به هر چی که می‌خوام می‌رسم»
    صدق نمی‌کند. ازدواج یک رابطه بسیار پیچیده با فراز و نشیب‌های زیاد است که فواید و مضرات را در کنار هم دارد. این تصور که من اگر به فلانی برسم همه مشکلاتم حل می‌شود و اگر نرسم زندگی به پایان رسیده است، تنها ناشی از نوعی انکار واقعیت بیرونی‌ست.
    نظر شما در این مورد چیست؟
    آیا چنین افرادی دیده‌اید؟

    دکتر استیلایی روانپزشک
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۲۰ مهر ۹۵، ۱۰:۳۸
      اره واقعا.چقدر خوب بود این متن..
  • معلوم الحال
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۲۲:۵۷
    چه مدلی؟  :-/
    عوض شدم ؟!!!
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۲۰ مهر ۹۵، ۱۰:۴۰
      خیلی..
      چقدر تلخ شدی معلوم..
  • حامد درخشانی
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۱۱:۴۳
    واقعا قبل از ازدواج شخصیت آدما باید شکل گرفته باشه
    و به نظرم مشکل اصلی همدوره ای های ما که ازدواج میکنن اینه که این اتفاق هنوز براشون نیفتاده
    فکر میکنم اگر شخصیت مستقل یه نفر شکل گرفته باشه هیچوقت اون شخصیتو فدای یه رابطه نمیکنه و در رابطه هم خودشو از دست نمیده
    ولی از طرف مقابل هم باور دارم که هر رابطه ای قرار نیست شخصیت مستقل آدما رو عوض کنه ولی رابطه ای که یه طرفش از هفته دوم داره به اون یکی میگه چه جوری لباس بپوشه و با کی بگرده و... سرانجامش مشخصه
    حکم کلی نمیشه داد
    باید به آدما نگاه کرد و شخصیت و طرز برخوردشون
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۰۶
      کاملا درست میگید.. واقعا قبول دارم اینو..
      +مرسی بابت اون نکته :-)
  • رعنا
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۱۱:۲۰
    عالی بود حرفتون
    بیشتر دوستام که میبینم همین مدلی و تو سن پایین ازدواج کردن و الان زندگیشون اصلا یه مدل ناجوریه. بنظر من عشق اصلا ینی طرفت تورو به پیشرفت و چیزهایی که میخوای هل بده نه اینکه متوقفت کنه. اصلا نمیتونم قبول کنم کسی رو دوست داشته باشی که مانع رسیدن به آرزوهاته. البته یه عده ایم هستن کلا چیزی نمیشن ولی وقت گیر میارن میندازن گردن زن یا شوهر و بچه. 

    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۰۸
      عشقی ک باعث پیشرفت و حرکت رو به جلو نشه که دیگه عشق نیست..
      با اون نکته ی اخر هم موافقم..
  • z
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۰۱:۴۸
    اینو مطمئنم ک عقیده ای ک داری ب این راحتی تغییر پیدا نمیکنه ولی چون من خودمم مثل تو فک میکردم و یک دوست نظرمو تغییر داد حس کردم ک خیلی روی جنبه های بد موضوع فوکوس کردی ک انگار هیچ فایده ای نداره و هر چی داره بدیه....
    هر چند الان وقت نمیکنی ولی سعی کن درست ک سبک تر شد روش بیشتر تحقیق کنی...
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۰۸
      از نظر من جنبه ی منفی قضیه خیلیییی بیشتر از نکات مثبتشه..
  • z
    دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ , ۰۱:۴۲
    دقیقا چیه ازدواج و بچه دار شدن رو عقب موندن از بقیه میدونی؟کسی ک ازدواج میکنه و در کنارش انقدر تو درس و کاراشم موفقه ب اهدفی ک داره رسیده ب نظرت چی کم داره از کسی ک مجرده؟
    واقعا حس میکنی فقط  ب خاطر متاهل بودنش عقب موند؟عقب موندگی رو تو چی تفسیر میکنی؟کسی ک این تایم از زندگیش گذشته حتی تجربه و پختگیش ب هیچ وجه قابل مقایسه با یک فرد مجرد نیس....مطمئنن معایب باروری تو سن بالا رو هم میدونی....شخصیت ادما هم هر چی سن بگذره ثابت تر میش و دیگ نمیش ی خصوصیتو راحت تغییر داد..
    میدونی من خوابگاهیم و بچه های اینترن و سال بالایی رو زیاد میبینن واقعا فک میکنی مجردا دغدغه هاشون کمتره و ب خاطر همین ب درس و تفریحاتشون بیشتر میرسن؟
    قبول دارم ک کسی ک زود ازدواج کنه و بدون فکر و کورکورانه باشه عاقبت خ بدی داره ولی افرادی هستن ک زود ازدواج میکنن ولی همه ی جوانبشم میسنجن و زندگی خوبی هم دارن....و در کنار کارهای زندگیشون یک همراه دارن ک تو مشکلات کمکشون کنه...
    مردای همراه کم نیستم پژال.....قضیه اینه. همه زندگی های ناموفق و نیمه ی خالی لیوانو میبینن و جبهه میگیرن.....

    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۱۰
      درست میگی ولی خب نظر من متفاوته..
      حالا شاید یه روز یه پست مفصل دراین مورد نوشتم :-)
  • x
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۲۳:۴۵
    این پست رو خوندم یاد اتمام حجت دور خودم با خودم افتادم 
    و یاد خانم چیستا یثربی ..‌ اگر شرط علی آقا رو می پذیرفت و باهاش ازدواج می کرد احتمالا الان چقدر حسرت زده بود که از عشق دیگه اش گذشته .... یه عشق تر و تمیز‌باقی گذاست تا بعده ها نفرت کارهای نکرده عشقش رو خدشه دار نکنه 

    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۱۰
      راستش موقع نوشتن پست، چیستا هم توی ذهنم بود..
  • دلقک
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۲۳:۲۳
    سلام عزیزم خوووبی ؟؟؟

    به نظر منم ازدواج توی سن پایین یه اشتباه محضه باید فرد به اون سطح از درک و شعور برسه که بعدا از انتخابش پشیمون نشه و شاید خیلی از همین ازدواج ها توی سن پایین صرفا یسری احساسات زودگذره  و بعدا پشیمونی به بار میاره ...
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۱۱
      مرررسییی عزیزم.کم پیدایی..
      اره.درست میگی..
  • معلوم الحال
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۲۳:۰۷
    اینقدر بدبین نباش خانوم دکتر :-) همونطور که توی پاراگراف آخر گفتی فاصله حرف تا عمل بسیاره!  ممکنه شما هم فردا اتفاقی براتون بیفته و عاشق بشید و دو سال بعد به جای اینکه به فکر تخصص باشید مجبور باشید کهنه بچه خشک بشورید.  قصد جسارت ندارم البته :-( ولی دیگه الان مد شده.  دخترا حاضرن همه چیزشونو بدن که شوهر کنن :-! کسایی که خودشون نمیخوان دست به کار بشن برای اصلاح جامعه،  پس بهتره با شرایطشون بسازن.  شما هم بسازید.  :O 
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۹ مهر ۹۵، ۲۲:۱۲
      :-\
      چرا کامنتات این مدلی شده معلوم؟! :-\
  • لیمو :)
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۲۱:۰۰
    به نظر من توی همون موقعیتی که هستیم باید موفق باشیم,همین
    حالا یکی دوست داره درس بخونه یکی دوست داره ازدواج کنه,اما باید راه موفقیت در هرکدومو طی کنن

    و نظر دیگه اینکه زندگی بدون عشق ادامه نخواهد داشت!
    عشق هم که فقط نباید به انسان باشه,عشق به کتاب خیلی هم بهتره:-) اصن عاشقشم:-)
  • میس تیچر
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۹:۵۴
    یادمه یه روز سر کلاسمون بحث سر شغل و برابری کاری بین زن و مرد بود و کلاس مام مختلط. بعد یکی از پسرا میگفت کار برا خانوم جماعت خوبه با مردا همقدم میشه سختیارو میفهمه و خلاصه یکی میگفت آره یکیشون میگفت نه. بعد یکی از دخترا به همون حرف این آقا میگفت نه چرا باید همقدم بشن چرا نباید...  هرکس یه نظری از خودش ول میداد استادمون هم هر چند دیقه یبار زیر یه کدوم آتیش روشن میکرد و بحثشو داغ میکرد تهشم میگفت ینی چی همکار خانوم من بچه شیرخوار داره باید بچشو اینجا شیر بده، معلومم نبود موافقه یا مخالف... منم ساکت نشسته بودم نگاه میکردم .بعد گفت نظر تو چیه؟
    گفتم من نمیخام نظری بدم شاید نظرم برای یه عده خانوما و آقایون خوب نیاد. گیر داد بگو.
    گفتم مهم نیس زن ما که شده مادر خونه کار کنه نکنه چون هیچکس مجبور به کاری نیس و اونی که میگن مجبور شد رو قبول ندارم تا کسی خودش حتی یک درصد رضایت نده کاری رو نمیکنه، مهم هم نیس اصن برام رتبه های شغلی و علمی و ایناش. یه مادر همیشه مادره یه مادر چه بوی پیاز سرخ شده بده چه تو مطب باکلاس پزشکی خودش باشه همیشه نازه همیشه خوبه همیشه دلچسبه. یه مادر تو هر قاب و شکلی برا بچش بهترینه...
    همکلاسیام کلی برام دست زدن استادمون هم همینطور. پژال جون این نظر منه شایدم موافق نظر خیلیا نیاد. نظرمه و فکر میکنم درسته اون چیزی که یه مادرو فراموش نشدنی میکنه همون عشقه... عشق مادر به بچش هم از فضانمیاد که نتیجه عشق پدرشه :)

  • Mr. Beautiful Mind
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۹:۳۷
    ببین خسیس با خسیس ازدواج کنه دیگه چی میشه
    خدارحم کنه 
    خدایا رحم کن به اینها :))))
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۹:۵۰
      :-)))))))
      خسیس با خسیس ازدواج کنه؟! یعنی تو با کی ازدواج کنی؟؟!!!
  • مریم ( تداعی آزاد)
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۸:۳۴
    اوووف حالا بیا و راجب سن ازدواج حرف بزن و بگو که سن پایین خصوصا زیر ۲۳ سال خیلی بده میگن خودش ترشیدست از حسودی میگه. اغلب هم دلایلشون فراتر از رفع نیازهای غریضی نمیره!! ته فکر همشون فانتزی های بوس و بغل و تخت خوابه که جالبه این تصورشون از زندگی مشترک هم تناسبی با واقعیت نداره بعد ازدواج میخوره تو پوزشون مخصوصا دخترا:-) 
    خودشون به جهنم زندگی خودشونه اما این کارشون عواقب اجتماعی داره بچه هایی تربیت میکنن که کپی برابر اصل خودشونن و چه بسا بدتر مثلا این دفعه بچه هاشون بخوان ۱۷ سالگی ازدواج کنن یه مشت آدم سطحی . اکثرشون بعدا پشیمون میشن. یا طلاق میگیرن و بار اضافی اجتماعی تولید میکنن یا طلاق عاطفی میگیرن و هر کدومشون تو زندگی یه مرد و زن دیگه آوار میشن چون دیگه این نسل پایبندی های اخلاقی یا مذهبی نسل های قبل رو هم نداره خیلی راحت گند بالا میارن.
  • z
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۸:۱۲
    میدونی پریا کاملا ب همسر ادم بستگی داره نباید همه رو با یک چشم دید بعضی از مردا واقعا درک میکنن و نمیذارن کوچیک ترین مشکلی واسه ی تحصیل و راه موفقیت خانومشون پیش بیاد....
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۹:۱۶
      من که این مدلی ندیدم ولی حتما هست :-)
  • z
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۸:۰۸
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام....
    با حرفت خیلی موافق نبستم ****...دیدت نسبت ب ازدواج خ بده....
    اینو قبول دارم ک بچه هایی با ورود ب دانشگاه نادونسته عاشق میشن و زندگیشونو تباه میکنن چون زندگیی ک اینجوری شروع بشه واقعا عاقبت خوبی نداره. هرچند این هم ربطی ب سن نداره و تو هر سنی ک بدون سنجیدن شرایط و بدون فکر ازدواج کنی عاقبتش همینه..ولی با اصل ازدواج اصلا مخالف نیستم چون زیاد دیدم اطراف خودم دانشجوهای پزشکی و دندان متاهل خیلی موفق....
    رتبه ی اول پره ی امسال متاهل بود....خودش یکه پره شد شوهرشم جز رتبه های خوبه رزیدنتی....
    کسی رو میشناسم کتو اولیل علوم پایه ازدواج کردن والان پسره دانشجوی رزیدنتی سال سه هست و دخترههم امسال رزیدنتی رشته ی موردعلاقشو قبول میش و بچه شونم تا چند ماه دیگه ب دنیا میاد چون بچه میخواستن تو تایم اینترنی امتحان رزیدنتی میده  در حالیک دوستای هم سنش هنوز درگیر ازدواجن ... چقدر اونها در زندگیشون جلو ترن از بقیه....
    اگ مثلا این عقیده رو داشته باشی ک از جنس مرد بدت بیاد درک میکنم حرفتو ولی اینک میگی جلوی پیشرفت ادمو میگیره رو نمیتونم درک کنم...ینی انقدر ادم متاهل موفق دیدم ک واسم قابل درک نیست
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۹:۱۸
      راستش من متاهل بودن و بچه داشتنو نه تنها از بقیه جلوتر بودن نمیدونم بلکه عقب تر بودن میدونم. با مردا مشکلی ندارم ولی با ازدواج چرا.. اونم ازدواج توی سن پایین و بدون فکر درست و منطقی.
  • мαriα :-)
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۷:۴۸
    چقدر برام جالب بود ، باورت میشه اصلا فکر نمیکردم هنوزم ازدواج دانشگاهی وجود داشته باشه :-/
    ولی نمونه این فداکاری هارو زیاد دیدم وچقدرم ناراحت کننده اس که از یجا به بعد واسه طرف تبدیل به وظیفه هم میشه این فداکاری و اگه یروز حقش روبخواد سرزنش میشه ...
    +خیلی ازانتخابای درست تلخ هستن ... 
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۷:۵۳
      دقیقا. بدترین نقطه اینه که لطف و فداکاری تبدیل بشه به وظیفه!

  • life around me
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۷:۴۱
    نه اینطوری نیست.اون خانوم ساعتهای زیادی کشیکه و نصف بیشتر زندگیش تو بیمارستان میگذره و تو ساعات نبودش شوهرش تمام کارهای خونه رو انجام میده.خودش راضی بود.میگفت خوبی زندگیش اینه که همسر پخته و آب دیده ای داره.
    همه چیز به همون همراه خوب بستگی داره.متاسفانه بیشتر پشیمونی ها بخاطر تصمیم های خام و عجولانه ست.همون عشقای اول ترمی
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۷:۵۲
      اره.درست میگی.به طرف مقابل خیلی بستگی داره.ولی حقیقتش اینه که اکثر آقایون اینقدر خوب و منطقی نیستن..
  • مه‍ شید
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۷:۳۹
    خیلی سرسری بع عشق نگاه کردی‌
    اره بنظر من که از مخالفای سرسخت ازدواج سنتی و دانشگاهی هستم گاهی ارزشش رو داره.
    با هزار جور اما و اگر غیرمطلق
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۷:۵۲
      اره خب. با هزارجور اما و اگر. نه مدل این ازدواجا و عشقایی که هرروز میبینیم.
  • life around me
    يكشنبه ۱۸ مهر ۹۵ , ۱۷:۱۴
    با کلیات حرفات موافقم اما میدونی باید تفاوت آدما رو در نظر گرفت.مثلا من آدمی ام که راحتی خودمو به همه چیز ترجیح میدم و بخاطر اینکه ریسک اتفاقات یهویی رو به جون نخرم حاضر به ازدواج نیستم.میترسم از پسش برنیام و به اهدافم نرسم.برعکس من،چندتا از اینترنهای ما متاهل هستن و یکی از یکی درسخونتر.معدل الفشون یه خانومه که دوتا بچه داره.یکی رو قبل علوم پایه به دنیا اورد و یکی رو قبل امتحان پره.همیشه رفرنس میخونه و وقتی برنامه روزانه زندگیشو بهم گفت از خودم متنفر شدم و معتقدم به خودمون محافظه کارها باید گفت زندگی انگلی داریم و درحقیقت امثال اون اینترن ها زنده ی واقعی ان.
    من فکر میکنم اگه یه ادم در خودش میبینه که مسئولیتهای بزرگ بپذیره،و اونقدر بالغ شده که انتخاب درستی داشته باشه و همسر همراهی انتخاب کنه،ازدواج کردن خوب هم هست.ولی این عشقای دانشگاهی....اوغ!
    • author avatar
      یانوشکا ..
      ۱۸ مهر ۹۵، ۱۷:۲۲
      ولی حتی توی این حالت هم بنظر من اصلا عادلانه نیست. چون اون خانم داره همه ی بار زندگی رو به دوش میکشه. البته همه چیز به این بستگی داره که هرکسی چی از زندگیش میخواد و اینکه قلبا از زندگیش راضیه یا نه. اون چیزی که من توی اکثریت دیدم این بوده که بعد چندسال پشیمون بودن..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">